در تاریخ چهارم خرداد 1393/ 25 ماه مه 2014 من و برادر دیگرم نریمان حیدری نامه ای سرگشاده برای مریم رجوی منتشر نمودیم با این تیتر: "نامه سرگشاده به مریم رجوی: مسئولیت سلامتی برادران خود را با رهبری سازمان مجاهدین می دانیم" [1]
همانگونه که روش رهبری سازمان مجاهدین است، هیچ پاسخی از آن دریافت نکردیم. بجای آن روز 15 خرداد 1393/ 5 ژوئن 2014 در یکی از سایت های وابسته به سازمان مجاهدین خلق مطلبی با عنوان" خرمگس معرکه" به نام و با عکس برادرم رحمان حیدری که در کمپ لیبرتی در عراق ساکن است خطاب به شخص من منتشر شد. [2]
نوشته منتسب به برادر من چهار موضوع مهم را در بر می گیرد. هدف از برجسته کرن این چهار موضوع اما به حاشیه راندن سوال و موضوع اصلی در نوشته ما بوده است. موضوع اصلی نوشته ما خطاب به مریم رجوی این بود: "از شما می خواهیم امکان ارتباط ما با برادرانمان و همچنین ارتباط خانواده های ساکنین لیبرتی با بستگانشان را با یکدیگر برقرار سازید و تمام امکانات خود را برای خروج سریعتر آنها از عراق بکار گرفته و خانواده ها را در جریان جزئیات اقدامات خود قرار دهید. یک گاهشمار و ساعت شمار خبری بر روی سایت رسمی مجاهدین ایجاد کنید و در آنجا به صورت شفاف و مسئولانه ساعت به ساعت و روز به روز تمام ارتباطات رسمی انجام شده با مقامات سازمان ملل، دولت عراق و دولت ایالات متحده آمریکا برای انتقال ساکنین لیبرتی شامل: تلفن های انجام شده، نامه یا ایمیل های های ارسالی، ملاقات های انجام شده، همراه با پاسخ های دریافتی را به اطلاع افکارعمومی برساند."
اینک رهبری مجاهدین بجای پاسخگوئی، برادری را در مقابل برادر دیگر قرار داده است. از ورود به اینکه این نوشته به چه دلیل نمی تواند نوشته برادر من باشد در میگذرم. با فرض اینکه نوشته، نوشته خود اوست. او را مخاطب قرار می دهم و مایلم به چهار موردی که در این نوشته برجسته شده بپردازم:
اول: برادر عزیزم رحمان، من به انتخاب تو یا هر کس دیگری در بودن و ماندن در سازمان مجاهدین خلق احترام می گذارم. هیچگاه خواستار آن نبوده ام که تو یا هر کس دیگری از این سازمان جدا شود. آنچه من بر آن تاکید دارم "حق آزادی انتخاب" است. آزادی انتخاب در ماندن یا جدا شدن.
من هیچ گاه خود را وصی و وکیل تو یا هیچ کس دیگری ندانسته ام. خود می دانی که مسعود رجوی به عنوان "رهبری عقیدتی"، این حق قیومیت و ولایت را چه در زمانِ حیات، یا حتی بعد از ریخته شدن خون مجاهدین اختصاصا از آنِ خود می داند. این ولایت فقیه یا رهبری عقیدتی است که در اساس با حقِ انتخابِ آزاد افراد مخالف است. در برابرِ لگدمال شدن این حق، ایستادن و نه گفتن، دقیقا همان چیزی است که من در سازمان انجام دادم و چون چشم انداز تغییر نمی دیدم جدائی را انتخاب کردم. امروز هم خواهان آن هستم تا هر کسی در لیبرتی یا در درون مجاهدین از این حق بنیادین بشری برخوردار باشد. طرح سوال در مورد سلامتی بستگان و درخواست رابطه و رفع نگرانی به دلایل خانوادگی و انسانی از بدیهی ترین حقوق من به عنوان یک برادر و یک انسان است. اگر نمی خواهی کسی با تو ارتباط داشته باشد به این خواسته ات نیز احترام می گذارم. درخواست من و بسیاری دیگر برای انتقال ساکنین لیبرتی به خارج از عراق، درخواستی انسانی و برای ممانعت از ریخته شدن خون بیشتر افراد ساکن در لیبرتی است.
دوم: اینکه من تازه به یاد ساکنین اشرف و لیبرتی افتاده و در گذشته به خطراتی که آنها با آن مواجه بودند توجه نمی کردم، درست نیست. من با وجود جدائی با سازمان مجاهدین و مخالفت با آنها، پیوسته بر دفاع از حقوق انسانی و حقوق بشری آنها تاکید کرده ام. نوشته ای که به اینترنت دسترسی داری، اگر اینطور است برای مثال سه نمونه زیر را می توانی نگاه کنی:
سپتامبر 2008: پیشگیری از یک فاجعه انسانی ؛ دفاع از امنیت مجاهدین خلق درعراق یک وظیفه حقوق بشری است
http://
ژولای 2009: دفاع از جان و امنیت و حقوق پناهندگی اعضاء و وابستگان سازمان مجاهدین مستقر در عراق، وظیفه ای انسانی
http://
آوریل 2011: سرکوب و کشتار ساکنین اردوگاه اشرف، یک نقض آشکار حقوق پناهندگان و حقوق بشر است
http://
همانطور که در نامه سرگشاده اول به مریم رجوی آمده بود [3] بعد از آنکه ما اطلاعاتی از افرادِ به تازگی جدا شده از اشرف و لیبرتی در مورد وخامت حال شما دریافت کردیم، با هدف اطلاع از وضعیت شما خواهان اطلاع از وضعیت شما و در صورت امکان ارتباط با شما شدیم. کجای چنین درخواستی بی احترامی به خواست شما در ماندن یا نماندن با مجاهدین یا تلاش برای جداکردن شما معنی می دهد؟ کسی که بر راه و انتخاب خودش استوار است که نباید از چنین سوالی ناراحت شود و باید از اعتماد بنفس قوی تری برخوردار باشد. آیا نمی شد بجای این همه فحش و تهمت و خط و نشان کشیدن به سادگی به اصل درخواست ما پاسخ داد؟
سوم: سازمان مجاهدین من را "مزدور وزرات اطلاعات" خطاب می کند. این ادعا از چند لحاظ بی پایه و اساس است. زیرا:
1- به لحاظ حقوقی: من درکشور آلمان زندگی می کنم و سازمان می داند کجا زندگی می کنم و چکار می کنم. سوال این است: سازمانی که خود را دشمن اصلی رژیم جمهوری اسلامی می داند، سازمانی که خود را بزرگترین و قوی ترین تشکل اپوزسیون در خارج کشور می داند وقتی یک یا چند نفر را به نام و نشان می شناسد که "مامور و مزدور وزارت اطلاعات" هستند، چرا در کشورهای محل سکونت آن افراد بر علیه شان اقدام قانونی انجام نمی دهد؟ اینجا که لیبرتی نیست که وکلا را پشت درب ورودی نگه دارند. خوشبختانه کشورهائی که مخالفین و منتقدین سازمان در آنجا زندگی می کنند "آزاد" بوده و در آنجا قانون حاکمیت می کند. سازمان هم، که هم پول دارد و هم وکلای برجسته و طراز اول را در همه کشورهای مختلف در استخدام دارد. آیا سوال برانگیز نیست؟ پس چرا بر علیه من و دیگران به عنوان "مامورین و مزدوران شناحته شده وزارت اطلاعات" اقدامی نمی کند؟ چرا این همه پول و انرژی صرف نوشتن مقاله و عکس و ویدئو- موزیک می کند، اما ساده ترین راه را انتخاب نمی کند؟
2- به لحاظ مواضع سیاسی: سازمان مجاهدین خود را یک سازمان سیاسی می داند و می داند یکی از راه های شناخت یک فرد یا تشکیلات، تحقیق در مورد مواضع سیاسی آن فرد یا گروه است. من بیست سال است که در آلمان زندگی می کنم. از سال 2005 به طور مرتب در اینترت مطلب منتشر می کنم. هم به فارسی و هم به آلمانی. هر فردی می تواند با مراجعه به سایت شخصی من مطالب من را مطالعه کند و می تواند با جستجوی نام من به فارسی یا آلمانی با دیدگاه ها و مواضع سیاسی من آشنا شده و کارکتر و شخصیت سیاسی من را بشناسد. آیا رهبری سازمان فکر نمی کند اتهام زدن و مارک زدن به منتقدین و مخالفین برای تخریب شخصیت آنها در دوره و زمانه ی اینترنت و فیسبوک و گوگل توهین به فهم و شعور و آگاهی مردم است؟ من به قدرت شعور مردم باور داشته و به آن احترام می گذارم. سازمان باید ترور شخصیتی که پیشه گرفته را متوقف کند.
حقیقت را نمی شود برای همیشه پشت ابرها پنهان کرد. همانطور که امروز بسیاری از حقایق پنج سال پیش و ده سال پیش و سی سال پیش رو شده اند، حقایقی که رهبری سازمان امروز سعی در پوشاندن و کتمان کردن آنها دارد نیز چند سال بعد برای عموم عیان می شود. رهبری سازمان باید سیاست از این ستون به آن ستون فرج است را کنار بگذرد. باید تلاش کند بیشتر از نوک بینی اش را ببیند. بجای سرکوب مخالفین و منتقدین و بجای امید بستن به اینکه شاید با اتهام زدن به این و آن امروز یا فردا را بگذرانم، به آینده بیاندیشد. سازمان می تواند امروز هر چه می خواهد اتهام بزند، اما آینده متعلق به حقیقت جویان است. آنزمان دیگر چه جوابی خواهند داشت؟ همانطور که رژیم در سی و شش سال گذشته نتوانست با منافق و آمریکائی و صهینونست خواندن مخالفینش ناتوانی خودش را رفع و رجوع کند، رهبری سازمان نیز نمی تواند با مزدور و اطلاعاتی نامیدن مخالفینش به جائی برسد. بجای اتهام زدن به دیگران، باید به مسئولیت های خودش پاسخ دهد.
چاپ و انتشار مقالات من در سایت های حکومتی یا وابسته به رژیم از نظر من محکوم است. امروز هر نوجوان دبیرستانی هم می داند که چگونه می توان مطلبی را از یک سایت کپی کرده و بازتکثیر نمود. باز تکثیر مقالات من یا دیگر منتقدین و مخالفین سازمان نشانه ی ارتباط با سایت های وابسته به رژیم نیست. کسی که به اینترنت آشنائی دارد این موضوع را خوب می شناسد. وانگهی نباید فراموش کرد که مسعود رجوی هیچگاه به سوالات مربوط به نامه نوشتن هایش برای خامنه ای و رفسنجانی و درود و سلامی که نثارشان کرده بود پاسخی نداد. آن نامه ها که دیگر کپی و بازتکثیر نشده بودند، نامه های رسمی بودند که با بوق و کرنا در تلویزیون سازمان نیز حلوا حلوا می شدند. شرم آور نیست فردی که خود او با رهبران رژیم و جنایتکاران حاکم بر ایران نامه نگاری می کند، منتقدین و مخالفین خودش را بدون ارائه مدرک و سند "اطلاعاتی" بخواند؟
3- به لحاظ شخصیت و کاراکتر انسانی: من در یک کشور آزاد زندگی میکنم. مردم به من دسترسی دارند. دوستان زیاد ایرانی و غیر ایرانی دارم. برخی از دوستان و خانواده خودم جزئی ترین مسائل زندگی ام را می دانند. سالهاست که با انجمن ها و نهادهای مختلف حقوق بشری مختلف کار کرده و ارتباط دارم. صد ها انسان ایرانی و غیر ایرانی را در سخت ترین مراحل زندگی شان در امور پناهندگی، در زندان یا در بیمارستان، به هنگام دعواهای خانوادگی یا زمانی که قصد خودکشی داشته یا دچار افسردگی بوده اند همراهی کرده و در کنارشان بوده ام. آیا این مردم "کور و کر" بوده و نتوانسته اند در طول این همه سال "مزدور بودن" من را تشخیص دهند؟ آیا خنده دار نیست مردمی که سالها از نزدیک با من کار و زندگی کرده اند نتوانسته اند چیزی را "کشف" کنند، ولی رهبری مجاهدین بعد از بیست سال در چند مطلب نوشته شده از طرف من، "اطلاعاتی" بودن من را کشف کرده است؟ آیا باز هم سازمان به فهم و شعور مردم توهین نمی کند؟
چهارم: خطر مرگ! اگر بر اساس منطق و استدلالی که در بالا آمد بپذیریم که سازمان خود به خوبی می داند که دروغ میپراکند و تهمت می زند، این سوال مطرح می شود که چرا با "مزدور" ساختن من و دیگر مخالفین و منتقدین خطر مرگ را به ما یاد آور می شود؟ آیا این یادآوری مرگ را باید دلسوزی سازمان برای منتقدین و مخالفین دانست یا باید آن را که در جمله پردازی و در لفافه ی منتسب کردن من و ما به وزارت اطلاعات تزئین شده است نوعی تهدید تعبیر کرد: "البته بعيد مي دانم رژيم طماع آخوندي پولي بابت موجودات بي پرنسيپي مثل او بپردازد، اجرت او و امثال او براي رژيم همانست كه يكبار مصرف، استفاده شود، بعد كاري را كه با «ذليلي خائن» كرد بر سرش بياورد، بايد منتظر بود و ديد در كدام بيابان يا كوره راه با «آرسنيك» يا «اسيد» از خجالت اين خوشرقصي ها در مي آيد." [2]
آیا با این جمله پردازی ها و خط و نشان کشیدن ها می توان بقیه ی معترضان و منتقدین و مخالفین رهبری سازمان را مرعوب کرد که حرف نزنند، و آیا از این خط و نشان کشیدن ها بوی تهدید به مشام نمی رسد؟
چهار موردی که در بالا به آن اشاره کردم، در نوشته منتسب به برادرم برجسته شده تا اصل موضوع پوشیده شود. اصل موضوع این است که مسعود رجوی، رهبری سازمان مجاهدین خق ایران باید پاسخگو باشد. اوست که اگر منتقد یا مخالفی سوال و پرسشی مطرح می کند باید پاسخ دهد. او باید نگرانی خانواده ها و بستگان ساکنین لیبرتی برای خروج سریع تر آنها به کشوهای ثالث را درک کرده و در مورد اینکه چرا این جابجائی عملا راکد مانده است به خانواده های ساکنین لیبرتی و به مردم نگران به طور شفاف پاسخ دهد.
به جان هم انداختن افراد خانواده ها و تهمت و توهین و فحاشی به منتقدین و مخالفین، راه فرار از این پاسخگوئی نیست.
حنیف حیدرنژاد
06.06.2014
http://
زیر نویس ها
1- نامه سرگشاده به مریم رجوی: مسئولیت سلامتی برادران خود را با رهبری سازمان مجاهدین می دانیم
http://
2- خرمگس معرکه
http://
3- نامه سرگشاده به مریم رجوی؛ ما را از وضعیت برادرانمان مطلع کنید
http://
http://
کامنت ها در فیسبوک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر