این کمپین با محکوم کردن قاطع این حمله موشکی، خواهان انتقال فوری ساکنان کمپ لیبرتی از عراق به کشور ثالث میباشد. ما با اعتقادات شخصی و سیاسی انسانها کاری نداریم ولی نمیخواهیم که ساکنان لیبرتی هر بار اوضاع حکم میکند، مورد معامله قرار بگیرند و از جان آنها مایه گذاشته شود. ساکنان لیبرتی کالا نیستند، آزادیخواهانی هستند که در سودای آزادی مردمشان به این مسیر پا نهاده و اینک در عراق در زندانی بنام لیبرتی گرفتار آمده اند.

۱۳۹۵ مهر ۱۵, پنجشنبه

عفت اقبال : فراتر از رذالت !


به میان کشیده شدن نام یکی از افراد خانواده من و همسرم علی توسط مجاهدین و دروغ پردازی های آنها توسط فردی که در نوشتن نامه های پر از دروغ و افترا بر علیه خانواده اش سابقه ای چند ساله دارد، مرا وا داشت که توضیح کوتاهی برای روشن شدن اذهان عمومی بدهم.
تمام ماجرا این است که مادری از خانواده این فرد که از نگرانی دخترش در کمپ لیبرتی شب و روز نداشت و گاه بیگاه از طریق یکی از افراد خانواده ما در ایران که به سنت فامیلی همیشه با هم رابطه داشته اند، تماس میگرفت که آیا عفت خانم از دختر من خبری دارد یا نه؟ من دارم از بی خبری دق میکنم ! بعد از انتشار اسم دختر او در لیست انتقالی ها، من به این آشنا زنگ زدم تا سلامتی و انتقال او را به مادر نگرانش خبر دهد. جالب اینجاست که این فرد و یکی از بچه های این مادر مسن که در خارج کشور است، بخوبی می توانستند این خبر را به این مادر نگران برسانند ولی نه تنها اینکار را انجام نداده اند بلکه با بی شرمی یک تماس ساده و معمولی خانوادگی را با دروغ تبدیل کرده اند به تماسهای فراوان من با خانواده ها! در ایران در ارتباط با انجمن نجات ! لازم به توضیح است که از دید مجاهدین همه رابطه های خانوادگی و فامیلی منسوخ شده است! آنها نمیدانند که آشنایان و فامیل در ایران رابطه هایشان را حفظ کرده اند و با هم تماس میگیرند و به هم خبر میرسانند. این فرد خوب میداند که آن عکس های خانوادگی که در صفحه اش منتشر میشود از چه طریقی به دست من رسیده اند که اینک او میتواند هر از چند گاه یکی از آنها را در فیسبوکش منتشر کند! زهی بیشرمی!
این مادر بعد از شنیدن خبر توسط این آشنا با تشکر فراوان به من پیام رسانده بود که من نماز امام زمان خوانده بودم تا خبری از دخترم برسد. شما مرا از نگرانی بیرون آوردید. بعد از چندی فرد مربوطه از طریق تماس با یکی از فرزندان این مادر در خارج کشور مطلع میشود که این مادر از انتقال دخترش خبر دارد برای همین به شدت خشمگین شده و با دهان کف کرده به میدان می آید که به نمایندگی از مجاهدین با داستان سرایی و افترا به یک خانواده شریف و کاملا غیر سیاسی که اساسا در این ماجراها دخالتی ندارند، بی شرمانه تهمت بزنند. در آخرین تماس، این مادر با نگرانی گفته که "هیچ اقدام دیگری برای تماس با دخترم انجام نمیدهم چون میترسم برای او مشکل ایجاد شود" !
جالب اینجاست که قبلا این مادر، گاه به گاه به سنت فامیلی و همچنین برای خبر گرفتن از دخترش به مادرم و سایر اعضای خانواده زنگ میزد. اما سالها پیش این فرد با تلفن از عراق، مادر و دیگر اعضای خانواده را به بهانه های واهی از تماس با او برحذر داشته بود با این گفته که " حق ندارید با فامیل من در ایران هیچگونه تماسی بگیرید" ! البته خودش باید توضیح بدهد چرا!
من اسم این مادر و دختر را نمینویسم تا پای آنها را آنطور که مجاهدین میخواهند وسط نکشانم! برای اینکه به مانند این فرد و سازمانش بی پرنسیب نیستم و نمیخواهم یک مادر مسن که تنها جرمش نگرانی برای دخترش بوده را خرج کینه توزی های مجاهدین کنم. ولی چون همیشه، هر دیکته ای که توسط این فرد نوشته میشود را از جانب مجاهدین میدانم.
اما در رابطه با خودم و همسرم علی مایلم دوباره تاکید کنم که ما نزدیک به چهل سال، بهترین روزهای عمر، تمام دارایی و امکانات و هر چه در توان داشتیم، در مسیر رهایی مردم از دیکتاتوری گذاشتیم و در این راستا بود که با مجاهدین همکاری می کردیم.، تا روزیکه به چشم دیدیم به بیراهه رفته اند و دیگر مسئله شان نه مبارزه بلکه به قدرت رسیدن به هر طریق است. درست به همین دلیل هم قاطعانه مشروعیت نام و مبارزه خود را از آنها پس گرفتیم. تا خودشان بمانند و آن اطرافیانی که حتی خود مجاهدین هم در اعتماد به آنها همیشه شک داشتند! نامه های من و علی در این رابطه که هیچوقت جرات پاسخ دادن به آنها را نیافتند، موجود است و اگر ضروری باشد، روزی منتشر خواهد شد. در همین رابطه به یک مورد اشاره می کنم و میگذرم و آن اینکه مریم رجوی هرگز نتوانست به نامه ی اعتراضی و افشاگرانه همسرم علی در زمانی که او هنوز در تشکیلات بود و نامه اش را مستقیما به دستش رسانده بود، پاسخی دهد ! فقط مدتی بعد مهدی ابریشمچی به یکی از دوستان گفته بود : که علی مرا نزد " خواهر مریم" ! سکه یک پول کرده و انتظار پاسخ دارد!
در مورد نگهداری فداکارانه فرزندان این فرد نزد خانواده، نیز بجای تشکر از آنهمه مرارتی که تک تک اعضای خانواده در این رابطه متحمل شدند، دروغ های بسیاری بیان شده که از شرح آن امروز می گذرم ولی در زمان مناسب به آن خواهم پرداخت و اسناد و نامه های دو طرفه را انتشار خواهم داد. فقط اشاره میکنم که آن مادر مسنی که اینها حتی دادن خبر انتقال دخترش را به او روا نمیدارند، یکبار میگفت که من شرمنده ام از اینکه اینها جواب زحمات شما را در نگهداری فرزندانشان این چنین میدهند!
تنها میتوانم بگویم که متاسفم از اینکه نمونه کسانی چون گیلانی و ملاحسنی که حتی به فرزندان خود بخاطر عقاید سیاسی شان رحم نکردند، اینبار در میان مجاهدین تکرار میشوند.
با تاکید بر اینکه من هرگز با هیچ خانواده دیگری در رابطه با انتقال فرزندانشان چه در ایران و چه در خارج تماس نگرفته ام تنها تماس غیرمستقیم من با این مادر مسن کاملا فامیلی بوده است. بیش از این نمیخواهم به درگیری هایی که مجاهدین به عمد قصد بوجود آوردنش را دارند، وارد شوم. بگذاریم تا می توانند به دروغ پردازی بر علیه دیگران بپردازند. امروز دیگر همه میدانند که اینهمه تهمت و افترا فقط به دلیل فرار از پاسخگویی است.
عفت اقبال
14 مهر 95


۲۸ نظر:

  1. sorry

    07Octobre 2016 à 00:34
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
  2. عفت جانم منهم به مانند تو فقط میتوانم بگویم : متاسفم از اینکه نمونه کسانی چون گیلانی و ملاحسنی که حتی به فرزندان خود بخاطر عقاید سیاسی شان رحم نکردند، اینبار در میان مجاهدین تکرار میشوند. همانطور که خودت بیان کرده ای تمام این تهمت و افترا ها برای فرار از پاسخگویی است. بواقع که زهی بیشرمی!
    07Octobre 2016, à 00:38
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
  3. آری آری "امروز دیگر همه میدانند که اینهمه تهمت و افترا فقط به دلیل فرار از پاسخگویی است."
    07Octobre 2016, à 01:25
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
  4. خانم اقبال ضمن احترامى كه براى شماقائلم خواهش ميكنم درادبيات نوشتاريتون ازكلمه مجاهدين استفاده نكنيدبلكه ازهمان فرقه صاحب مرده استفاده كنيدبسيارپسنديده تراست براى اين مفلوكها
    07Octobre 2016, à 02:37
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درودتان
      07Octobre 2016, à 03:30
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    2. خمینی هم دوست داشت که همه امام خطابش کنند! اینکه این جماعت خود را به این نام میخوانند، یک حرف است و اینکه چه تناسبی دارند با مجاهدین خلقی که سال ۴۴ بنیانش نهاده شده و سالهای ۵۰ و ۵۱ اکثر رهبران آن جان باختند، حرفی دیگر.
      اگر باید نام مجاهدین خلق را به این جماعت گذاشت، جریانی که در سال ۵۴ راه اندازی شد به این نام زیبنده تر بود. به همان اندازه که آن جریان مجاهد خلق بود، این جماعت هم (موسوم به) مجاهد خلقند!


      08Octobre 2016, à 21:30
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    3. با درود و ضمن سپاس از حضورتان ، من به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی مایل به ناسزا گویی نیستم ، ازطرفی مطالب مرا در ایران و سایر نقاط جهان دوستان و اقوام می خوانند ، مایلم با نام اصلی که این جماعت یدک می کشند نام ببرم ،Reza Dehghan

      07Octobre 2016, à 21:03
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    4. خمینی هم دوست داشت که همه امام خطابش کنند! اینکه این جماعت خود را به این نام میخوانند، یک حرف است و اینکه چه تناسبی دارند با مجاهدین خلقی که سال ۴۴ بنیانش نهاده شده و سالهای ۵۰ و ۵۱ اکثر رهبران آن جان باختند، حرفی دیگر.
      اگر باید نام مجاهدین خلق را به این جماعت گذاشت، جریانی که در سال ۵۴ راه اندازی شد به این نام زیبنده تر بود. به همان اندازه که آن جریان مجاهد خلق بود، این جماعت هم (موسوم به) مجاهد خلقند!

      07Octobre 2016, à 21:30
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    5. دوستان رضای عزیز و مجید گرامی، من با شما بر سر نام بردن مجاهدین به این شیوه موافق نیستم. بنظر من رژیم هم بسیار سعی کرد که نام منافق را بجای مجاهد در فرهنگ مردم جا بیندازد. بقول منتظری: "مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ فکر و برداشت است. یک نحو منطق است که با کشتن حل نمیشود." بنظر من منتظری درست میگفت ولی میخواهم اضافه کنم که با عوض کردن نامشان و توهین کردن به آنها هم حل نمیشود. باید با آنها به لحاظ فکری مقابله کرد. باید نقدشان کرد و اشتباهات و خلاف هایشان را روی میز گذاشت تا همه آنها را در ماهیت بشناسند. باید نشان داد که موازی رژیم حرکت میکنند و دقیقا عملکردهایشان با رژیم مساویست و فقط به دنبال قدرت به هر شیوه ای هستند. ولی نمیشود آنها را بجای مجاهد، منافق یا فرقه یا فرقه صاحب مرده نامید. من این نام گذاری ها را درست نمیدانم. از طرفی من امروز وقتی به عمق کلمه " مجاهد" مینگرم، آنرا چندان انگیزاننده نمی یابم. آری بسیاری از یاران ما با این نام بخون تپیدند ولی کلمه مجاهد یعنی چه؟ کسی که جهاد میکند! به معنای عربی و مذهبی آن. یعنی یک سازمان مذهبی ایدئولوژیک از نوع حزب جمهوری اسلامی! یعنی مبارزه را با ایدئولوژی آمیختن و از معنای اصلی آن تهی کردن. برای همین برای من اساسا نام " مجاهد" که بعضی بر سر آن چانه می زنند ارزش مبارزاتی اش را از دست داده است. مجاهد کسی است که برای مذهبش و ایدئولوژیش می جنگد و برایش مرزهای کافر و مسلمان رد ناشدنی است. در مقابل مبارز که بدون هیچ مرز ایدئولوژیکی برای انسان ارزش قائل است و در راه رهایی او از بندها است که پا درصحنه میگذارد. بنابراین بگذاریم مجاهدین بدون هیچ تجدید نظری در عملکردهایشان همچنان در نام و محتوا مجاهد بمانند!

      07Octobre 2016, à 22:53
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    6. درود بسیار بر این نوع اندیشه... بسیار لذت بردم از خواندن این متن زیبا... آری دوران آمیختن ایدئولوژی با سیاست برای ساختن معجونی چون جمهوری اسلامی گذشته است، و تجربه نشان داد که بسیار ناموفق بوده است... از جمله خود جمهوری اسلامی و شوروی کمونیستی یا هر سازمان و دسته و گروه دیگر در سرتاسر جهان..Atefeh Eghbal


      07Octobre 2016, à 22:58
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    7. ممنونم از لطف شما مجید گرامی


      07Octobre 2016, à 23:00
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    8. عاطفه عزیز
      من دعوایی بر سر کلمات ندارم! اما ...
      هنوز که هنوز است و با وجود خیانتها و سوءاستفاده های فراوان، نام مجاهدین خلق، ممد آقا، اصغر بدیع، علی باکری، کاظم ذوالانوار، مهدی رضایی، فاطمه امینی و ... موسی، سعید منبری، اکبر خدابخش و حسن سرخوش و حمیرا اشراق و ... را به جلوی چشمهایم آورده و داغم میکند... و مطمئن هم هستم که بسیاری از آنان که این نام را بر خود داشتند و جان باختند و سربدار شدند، سنخیت چندانی با آنچه که ما امروزه از محتوای این کلمه برداشت میکنیم، نداشتند. انسانهای والا و عاشقی که فدای مردم خویش شدند. میتوانست نامشان فدایی خلق هم باشد. آنهم کلمه ایی عربی است و ... هر چند که من نامی بر این جریان نگذاشته ام، اما در مورد اینکه فرقه هستند حرفی ندارم، چرا که هستند! خود آقای مرحوم هم سال ۶۴ گفت: "بله فرقه هستیم، چه فرقه خوبی"!.. اگر کسی هم نامگذاری میکند، برداشتی است که از عملکرد این جماعت میکند و حق هم دارد که در مقابل اینهمه لوش و لجن ایدئولوژیکی، عکس العمل نشان دهد. شخصا مقایسه این عکس العمل ها با نامگذاری کلمه منافق که ملاهای هرزه و آدمخوار انجام دادند را صحیح نمیدانم و با آن مخالفم. رهبر متاسفانه مرحوم این جماعت خودس به هر کس و هر چیزی نام نهاد و مسخره کرد! بلاخره کسی هم باید جاوی خودش در میاند و جواب کلوخ هاشان را با پاره آجر میداد....

      خلاصه کنم، باز هم تکرار میکنم: اگر سران و رهبران جریانی که در سال ۵۴ سازمان اولیه ی مجاهدین را نابود کرده و نام آن را بر خود نهادند، شایسته استفاده از نام رضا رضایی ها و مصطفی خوشدل ها بودند، اینان هم شایسته اند. این جماعت، موسوم است به مجاهدین و نه بیش از آن..

      07Octobre 2016, à 23:45
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    9. مجید عزیز، اتفاقا من بر سر کلمات حرف دارم! من میگویم نامها را نباید عوض کرد. من کسانی را که در راه رهایی مردم مبارزه کردند و کشته شدند را به معنای واقعی آن مبارز میدانم. کسانی مثل مهدی رضایی، فاطمه امینی، ممد آقا و .... و مطمئن هستم با همان اندکی که از زندگینامه آنها گفته شده، آنها در آن زمان مشخص مبارزه ایدئولوژیک و مذهبی مد نظرشان نبوده است. ولی تک تک آنها را هم بنظر من نباید مقدس کرد. همیشه کسانی که رفتند قهرمان می شوند . ولی اتفاقا کسانی که میمانند میتوانند در گذر زمان ماهیت واقعی خود را در تصمیم ها و انتخاب هایشان بروز دهند. مثلا اگر مسعود رجوی همان زمان همراه بنیاد گذاران سازمان اعدام میشد. شما امروز اسم او را هم در کنار همینها نام می بردید اما او برخلاف دیگران ماند و آنچه را که نباید ببینیم از او دیدیم! برای همین به نظر من نباید کسانی را که در این راه کشته شده اند را هم مقدس کرد و بدون عیب. آنها مقدس نیستند ولی مبارزانی هستند که برای جانشان در وانفسای ترسها و سکوتی که در جامعه سایه افکنده بود، چانه نزدند. و همین حرمت دارد. نه بیشتر نه کمتر. باور کنیم که بسیاری از کسانی که مانده اند و هرگز نامشان به مثابه قهرمان بر کتابها نوشته نشد،بسا بیشتر از آنهایی که اعدام شدند در طی فراز و نشیب های سختی که طی کردند قهرمانی کردند Majid Bidar

      07Octobre 2016, à 23:50
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    10. برخی ارزش قهرمان شدن را هم نداشتند... ماندند تا چهره رو کنند .. و همان بهتر که ماندند و رو شدند. اینان نان نام آنان را میخوردند. افراخته و سیاهکلاه و شین و میم هم نان آنان را خوردند. اگر درست مانده بودند و درست عمل کرده بودند، اشکالی در رفتن نامشان به درون کتابها نیست. نام ستار و میرزا و مصدق هم در کتابهاست و در سینه تاریخ... و البته قهرمانان بزرگتر و والاتر، بی نام رفتند و گمنام..

      07Octobre 2016, à 23:52
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    11. باسلام بشماخواهرخوبم،من مطالب شماراخواندم ودرمقابل اين متانت وبزرك منشى شما سرتعظيم فرودميآورم ،امابراى من كلمه مجاهدجايگاه خواص خودش رادارد وچگونه ممكن است تشكيلات وسازمانى راكه اين همه فجايع انسانى واخلاقى بوجودآورده راهنوز بانام مجاهد خطاب كرد .آياشرم آورنيست بااين همه رذالتى كه انجام داده اند هنوز مفتخربه كلمه مجاهدباشند.

      08Octobre 2016, à 03:29
      کامنت در فیسبوک

      حذف
  5. عفت عزیز هوشیاری شما برای کشانده نشدن به بازی مسخره ای که مجاهدین قصد دامن زدن به آن را دارند، ضمن روشنگری محدودی که کرده اید جای خوشحالی دارد.

    07Octobre 2016, à 17:22
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
  6. عفت گرامی، بسیار غمگین میشوم وقتی میشنوم که اوپوزیتسیون بجای داشتن یک دشمن مشترک که آنهم باید فقط جمهوری اسلامی حاکم بر ایران باشد، به خود ضربه میزند و نمیخواهد از این خودزنی ها نیز بیاموزد... و این قصه تنها درد یک گروه و حزب نیست که همگانی است...

    07Octobre 2016, à 21:01
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
  7. عفت خانم همون تیترتون همه مطلب رو می رسونه. اسم دیگه ای نمیشه پیدا کرد!

    07Octobre 2016, à 21:30
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
  8. نمیشود قربانیان ان عفونت چرکین را که خود را مرحوم جا میزند , سرزنش نمود , نباید پندار نمود که سی سال شستشوهای مغزی اسیدی در تشکیلات جهنمی و بکار گیری تمامی امکانات زمینی و فرا زمینی نتیجه نداده است , برای مثال سکتها در تمام دنیا با یک سال تا سه سال کارکردن روی افراد , آنها را تهی میکنند به طوری که فرد قربانی هست و نیست خود را قربانی میکند و در نهایت با خودکشی به رهایی میرسد , اگر بر روی یک گربه هم کار بکنند ان گربه دانشمند میشود و یا بطور مثال ان سگ مامور پیدا کردن مواد مخدر , حال سی سال روی این بینواها که روزی به امید رهایی مردم ایران به اینها پیوسته بوده اند , کار کرده اند از شریف نا شریف جلاد تا ان محسن هرزه گو و جانی و چند شکنجه گر دیگر و ان مرحوم عفونی دروغین , همه روی اینها چنان سی سال حکاکی کرده اند که شاید دهها سال زمان برای پاک کردن کافی نباشد , پس نوک تیز را باید متوجه همان جنایتکارانی کرد که خون از پنجه هایشان فوران میزند و نه این قربانیان مفلوک که حتی برای چند ثانیه قدرت سر پا ایستادن و بر خود متکی بودن را ندارند , این بیچاره را که اصلا با اینها مربوط نبود گول زدند و به آور بردند , بعد زنش را ربودند و به بغداد بردند و بعد بچه هایش را که ۱۵ و ۱۶ ساله بودند فریب دادند و برای دیدن مادرشان به اشرف بردند و بعد این فرد مفلوک که دید همه دار و ندارش را ربوده اند و خانه و کاشانه را هم گرفته اند , برای مدتی به اشرف رفت و آنجا زنش را تلاقاندند و بچه هایش را خوردند , و او هم ماند و ماند تا وقتی که قدرت انتخابش از بین رفت و تبدیل شد به خیار , و حالا به او میگویند رهایی از فحاشی به خواهر و مادرت میگذرد , و این مسخ شده بینوا را مینویسانندش , لعنت و نفرین خلق قهرمان ایران نثارتان باد ای حرامیان که به اسم آزادی ملتی را بی آینده کردید , و مقاومت مردم ایران را در زیر پای خمینی جلاد سر بریدید ننگ بر شما هرزگان و عفونتهای چرکین تاریخ این میهن در خون.

    07Octobre 2016, à 22:51
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آقای باران عزیز
      در کنار قصابان و جلادانی چون گیلانی و لاجوردی، کسی هم بود مانند داود رحمانی! اینکه حاج داود، بیچاره بود و بیسواد، آهنگر بود و باجگیر محله جمشید، چیزی از جنایات او کم نمیکند و او هم شریک در شستن روی در خون است ...
      7octobre, 23:37
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    2. مجید عزیز , ولی روی حاج داوود کسی سی سال مته ایداولژیک فرو نکرده بود و ان حرامزاده جنایت کار برای منافع شخصی و مذهبی دست به جنایت میزد , ولی این مفلوکها سی سال به دور از همه چیز مسعود مریم و مریم مسعود خورده اند , فرق بسیار است و ننگ بسیار
      7octobre, 23:40
      کامنت در فیسبوک

      حذف
    3. آقای باران بسیار عزیز ...
      برخی از این مفلوک ها، خبره در تیز کردن چاقوی قصابند و خود نیز قصاب ..
      این مفلوک شما هم در زمره آن برخی ها است. یکی از مشابه های این موجود مفلوک را در استکهلم از نزدیک زیارت کرده ام. نور ایدئولوژیک از سر و رویش میبارد !!!
      7octobre, 23:42
      کامنت در فیسبوک

      حذف
  9. "امروز دیگر همه میدانند که اینهمه تهمت و افترا فقط به دلیل فرار از پاسخگویی است." دیگردیسی یک سازمان به یک فرقه . دروغ و دغل متراکم و متمرکزشده بدون کمترین نظارت و حسابرسی.

    08Octobre 2016, à 10:46
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
  10. برای من اینهمه دروغگویی قابل باور نیست! نمیدونم مجاهدین دارند چیکار میکنند؟ چرا دروغ میگن؟ من راستش کمی گیج شدم!

    پاسخحذف
  11. محمد اقبال با تلاشهای خواهرش به خارج منتقل شد. خودش خیلی قبلتر نه از سر تضاد با مجاهدین بل از سر بریدگی مفرط خواهان خارجه بود. نه اینکه ارزشهایی که جلوی چشمش غارت میشدند او را پیرانه سر به عصیان واداشته باشد بل برای منافع حقیر فردی خودش خواهان جارجه بود. در اثر تلاشهای خواهر به خارجه منتقل شد ولی مثل اربابش نمک به حرام است و حرمت خواهر را پاس نداشت، الحق که مجمد اقبال یک مریمی تمام عیار است.

    ۱۷ مهر ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۱۶:۰۱
    کامنت در سایت دریچه زرد

    پاسخحذف
  12. با درود،

    سؤالى كه باقى ميماند اين است:

    ديگر چه ارزشى باقى مانده است در اين زد و خورد هاى خودى و ناخودى؟!

    ۱۷ مهر ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۱۳:۴۸
    کامنت در سایت دریچه زرد

    پاسخحذف
  13. حالا بر همه ثابت شد كه اين جماعت دقيقا همان داعشى ها هستند البته إز نوع كراواتى آن كه اگر رهبر فرمان صادر كند اين مفلوك بد بخت خواهر و مادر و حتي همه خانواده آش را باشمشير رهبرى گردن ميزند همان كاري را كه داعشى ها انجام ميدهند، منتها با اين تفاوت كه آنها با شعار الله واكبر گردن ميزنند، ايشان بافرياد مسعود مريم ,مريم مسعود گردن ميزند و نفسى راحت ميكشد كه رستگار شدم !! اينها ننگ قرن ٢١ هستند.
    08Octobre 2016, à 21:07
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف
  14. در كامنت قبلي نوشته بودم جاي تأسف است، اما حال ميگويم جاي تأسف نيست، شما دو خواهر با شجاعت و شهامت حرفايتان را با منطق تمام ابزار كرديد، و اما به جاي آن هر چه تهمت و ناسزا بود شنيديد اما عقب ننشستيد، و مقابله به مثل همانند آنان نكرديد، من به شخصه به شما درود ميفرستم و احترام خاص براي شما قائل هستم.
    9Octobre 2016, à 02:51
    کامنت در فیسبوک

    پاسخحذف